160) سوره أعراف (7) آیه51 الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ ل
بسم الله الرحمن الرحیم
160) سوره أعراف (7) آیه51
الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ
ترجمه
[مقدمه: در آیه قبل، بهشتیان در پاسخ به درخواست جهنمیان - که از آب و روزیهای خود به ما هم بدهید- میگویند: خدا حرام کرده اینها را بر کافران؛ و خداوند در این آیه توضیح میدهد این کسانی که بر آنها نعمتهای بهشتی حرام شده، چه کسانیاند]
کسانی که دینشان را سرگرمی و بازی قرار دادند و زندگی دنیا مغرورشان کرد؛ پس، امروز آنها را فراموش میکنیم همان گونه که این دیدار امروزشان [= رسیدنشان به امروز] را فراموش کردند و روالشان بر این بود که [فقط] آیات و نشانههای ما را انکار کنند.
نکات ترجمهای و نحوی
«دین» اصل این ماده، به معنای نوعی اطاعت و تسلیم شدن و خضوع در مقابل یک برنامه یا مقررات معین است؛ و با این ملاحظه، سه استعمال معروف دارد. یکی به صورت «دَین» که به معنای بدهی و قرض است (تداینتم بدَین؛ بقره/282) که در واقع یک نوع ذلت برای بدهکار میآورد و وی را تحت قوانین خاصی قرار میدهد؛ دوم به معنای «حکم و جزا» است (مالک یوم الدین) از این جهت که یک قوانینی است که شخص مجبور میشود به آن تن دهد؛ و سومی هم به معنای شریعت و آیین است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص289؛ معجم المقاییس اللغة، ج2، ص319) که در این آیه همین معنای اخیر مد نظر است. با اینکه دین و شریعت در حقیقت یک چیزند، اما در تفاوت آنها گفتهاند که از این جهت شریعت گفته میشود که راهی است که قرار است پیموده شود (شارع= جاده) اما از این جهت، دین میگویند که قرار است با آن خداوند اطاعت شود؛ برای همین شریعت به تکتک افراد نسبت داده نمیشود؛ اما دین نسبت داده میشود (نمیگویند شریعت زید و عمرو، اما میگویند دین زید و عمرو) (الفروق فی اللغة/216)
«لهو» به معنای هر آنچه که انسان را از چیزی به چیز دیگر مشغول کند (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص213) و تدریجا در مورد اموری به کار رفته که انسان را از کاری که به وی مربوط میشود و برایش اهمیت دارد، به خود مشغول کند (مفردات ألفاظ القرآن/748) ولذا معادل مناسب برای آن در فارسی «سرگرمی» است.
درباره معنای «لعب» و تفاوتش با «لهو» و تفاوت این دو با «عبث» در جلسه 137 توضیحاتی گذشت.
«غَرَّ»: ماده «غرر» و مصدر آن «غرور» از الفاظی است که به معانی متعددی (از جمله در قرآن کریم) به کار رفته است. برخی گفتهاند اصل همه این معانی آن است که بر اثر تاثیر چیزی، غفلتی حاصل شود (و فرق آن با غفلت به طور کلی را هم در همین دانستهاند) و همه معانی دیگر مانند فریب و خدعه و نادانی و بزرگواری و ضمانت و ترک خوردن و زیبارویی و برده و سرور و لبه تیز شمشیر و ... را از لازمههای همین معنا دانستهاند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج7، ص207) و انصاف این است که حتی اگر نتوانیم در خصوص تمامی کاربردهای این واژه در زبان عربی، این بیان را بپذیریم، در تمامی مشتقات این واژه در قرآن، این بیان قابل دفاع است.[1]
درباره غرور در جلسه6 (انفطار/6) و جلسه 77 (حدید/14) به ویژه تدبرهای3 و 4 نکاتی گذشت.
«نَنْساهُمْ کَما نَسُوا» ماده «نسی» به معنای فراموشی و از یاد بردن است. و ظاهرا از آنجا که به کار بردن چنین واژهای در مورد خدا به معنای حقیقی امکان ندارد، برخی گفتهاند این ماده در دو معنا به کار می رود و معنای دوم آن «ترک کردن» است [که به کار بردن این معنا در مورد خداوند بیاشکال است] (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص422). در حالی که به نظر می رسد، اگرچه واقعا این کلمه در مورد خدا به همین معنای اخیر به کار میرود، اما از باب وجود یک معنای دیگر نیست؛ بلکه در این آیات از فن بلاغی «مشاکله» استفاده شده است و آن این است که لفظی را به ازای لفظ دیگر و در مقابل آن به کار میبرند، هرچند معنای دقیق این دو با هم تفاوت دارد که گویی این دومی هم دارد با اولی مقابله به مثل میکند (الجدول فی إعراب القرآن، ج8، ص427). در این آیه کافران واقعا آخرت را فراموش کردند و سزاوار جهنم شدند، و خدا این معنا را که «آنها را به نتیجه عملشان میرساند و در عذاب رها میکند» را با همان تعبیر «آنها را فراموش میکند» بیان کرد.
«یجحدون» از ماده «جحد» است. اصل معنای این ماده به معنای «کم خیر بودن» است و شخص «جَحُد» به فرد بخیلی میگویند که خود را فقیر مینمایاند تا خیرش به کسی نرسد. از این ماده کلمه «جحود» و فعل «جَحَد» درست شده که به معنای انکار (در مقابل اقرار) است یعنی حقیقتی را - حتی علیرغم اینکه آن را بداند - انکار میکند (معجم المقاییس اللغة، ج1، ص426؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص188) و در همین معنا در قرآن کریم به کار رفته است.
حدیث
1) از امام رضا (ع) در مورد سخن خداى عز و جل که میفرماید: «خدا را فراموش کردند پس آنها را فراموش کرد» سوال شد.
فرمودند:
خداى تبارک و تعالى فراموشى ندارد و سهو نمیکند؛ و فقط مخلوقی که حادث است (نبوده و بعدا پیدا شده) فراموشی و سهو دارد. آیا نشنیدهای که خداوند عز و جل میفرماید «و پروردگارت فراموشکار نبوده است.» (توبه/67) بلکه خداوند مجازات کسی که او و دیدار روز قیامت را فراموش کرده این قرار داده که خودشان را فراموش کنند؛ چنانکه فرمود: «و همانند کسانی نباشید که خدا را از یاد بردند، [خداوند کاری کرد که] خودشان را از یادشان برد؛ که اینهانند که فاسق هستند» (مریم/64) و این سخن خداوند عز و جل که فرمود: «پس، امروز آنها را فراموش میکنیم همان گونه که این دیدار امروزشان را فراموش کردند» (اعراف/51) یعنى آنها را رها میکنیم، چنان که ایشان آماده شدن برای این دیدار امروزشان را رها کردند... .
التوحید (للصدوق)، ص160
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ الْکُلَیْنِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفُ بِعَلَّانٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدٍ عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْقَاسِمِ الرَّقَّامِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِیهِ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا عَلِیَّ بْنَ مُوسَى ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ» فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یَنْسَى وَ لَا یَسْهُو وَ إِنَّمَا یَنْسَى وَ یَسْهُو الْمَخْلُوقُ الْمُحْدَثُ أَ لَا تَسْمَعُهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ «وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا» وَ إِنَّمَا یُجَازِی مَنْ نَسِیَهُ وَ نَسِیَ لِقَاءَ یَوْمِهِ بِأَنْ یُنْسِیَهُمْ أَنْفُسَهُمْ کَمَا قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا» أَیْ نَتْرُکُهُمْ کَمَا تَرَکُوا الِاسْتِعْدَادَ لِلِقَاءِ یَوْمِهِمْ هَذَا... [2]
2) امیرالمومنین ع میفرمایند:
کسی که دین خدا را سرگرمی و بازی قرار دهد، خداوند سبحان او را در آتش جهنم وارد میکند و جاودانه در آن خواهد ماند.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص87، ح1438
مَنِ اتَّخَذَ دَینَ اللَّهِ لَهْواً وَ لَعِباً أَدْخَلَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ النَّارَ مُخَلَّداً فِیهَا.
3) امام حسین ع در مسیر کربلا فرمود:
براستی که دنیا تغییر چهره داده و غریبه شده و خوبیها پشت کردهاند و از آن چیزی باقى نمانده است مگر به اندازه رطوبتى که در ته ظرفى مانده؛ و مگر زندگى حقارتباری، همچون چراگاهى که جز گیاه بیمارىزا و بىمصرف چیزى در آن نمىروید.
آیا نمىبینید که به حقّ عمل نمىشود و از باطل دست برنمىدارند؟! سزاوار است که مؤمن در حالی که برحق است، مشتاق دیدار خدا شود. به راستى، من چنین مرگى را جز سعادت و زندگى در کنار ظالمان را جز هلاکت نمیبینم!
همانا مردم بنده دنیایند و دین فقط لقلقه زبانهایشان است؛ تا آنجا که زندگىشان را رو به راه است آن را در دهان میچرخانند و چون در بوته سختیها گرفتار شوند دینداران اندک گردند.
تحف العقول، ص245
وَ قَالَ ع فِی مَسِیرِهِ إِلَى کَرْبَلَاءَ
إِنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ کَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِیسُ عَیْشٍ کَالْمَرْعَى الْوَبِیلِ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُتَنَاهَى عَنْهُ لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ..[3]
4) امام صادق ع فرمود:
دنیا برای حضرت عیسی زنی کبودچشم متمثل شد.
حضرت عیسی به او فرمود: چه تعداد ازدواج کردی؟
گفت: بسیار زیاد.
فرمود: همه طلاقت دادند؟
گفت: نه! همه را کشتم.
فرمود: پس وای بر همسران باقیماندهات که از گذشتگان عبرت نمیگیرند.
و امام صادق ع افزود: حکایت دنیا حکایت دریای شور است که هرچه آدم تشنه از آن بخورد تشنگیاش بیشتر میشود تا اینکه او را بکشد.
الزهد، ص48؛ تحفالعقول، ص396
عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُغِیرَةِ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: تَمَثَّلَتِ الدُّنْیَا لِعِیسَى ع فِی صُورَةِ امْرَأَةٍ زَرْقَاءَ فَقَالَ لَهَا کَمْ تَزَوَّجْتِ قَالَتْ کَثِیراً قَالَ فَکُلٌّ طَلَّقَکِ قَالَتْ بَلْ کُلًّا قَتَلْتُ قَالَ فَوَیْحُ أَزْوَاجِکِ الْبَاقِینَ کَیْفَ لَا یَعْتَبِرُونَ بِالْمَاضِینَ قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ الْبَحْرِ الْمَالِحِ کُلَّمَا شَرِبَ الْعَطْشَانُ مِنْهُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى یَقْتُلَه.[4]
تدبر
1) « اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً»: این آیه در وصف جهنمیان است که از بهشتیان درخواست نعمتهای بهشتی میکنند و آنها میگویند خدا این نعمتها را بر کافران حرام کرده؛ و آنگاه کافران را نه «بیدینان» بلکه کسانی که دینشان را سرگرمی و بازی قرار دادند معرفی میکند. این تعبیر نشان میدهد انسان نمیتواند بدون دین باشد (المیزان، ج8، ص134) و درواقع این جمله دو معنی میدهد که هر دو صحیح است:
الف. با دینشان (مثلا اگر مسلمان بودند، با مسلمانی) به عنوان سرگرمی و بازی برخورد کردند (حدیث2)؛ که از این جهت مضمون این آیه به هشداری که در جلسه157 (مائده/69) داده شد، نزدیک میشود که در دینداری، اسم ملاک نیست، ایمان و عمل صالح ملاک است. ایمان (باور جدی) میشود نقطه مقابل لهو (سرگرمی) و عمل صالح (عملی با هدفی متعالی) میشود نقطه مقابل لعب (عملی با هدفی خیالی)
ب. دین (سبک زندگیشان)را بر اساس سرگرمی و بازی بنا کردند؛ یعنی معیارشان برای زندگی و دینی را که باید بر اساسش عمل کنند دلخواه و خوشایندشان قرار دادند که هرچه خوششان میآید حلال بشمرند و هرچه بدشان میآمد حرام بشمرند (مجمعالبیان4/ 656) از این جهت مضمون این آیه شبیه مضمون جلسه 158-159 (جاثیه/23-24) میشود که مبنای زندگی خود را هوای نفس و دلخواههایشان قرار دادند، آنگاه سرگرمی همان است که دنیا را زندگی پس از مرگ را نادیده گرفتند و بازی به آن است که هدفمندی آفرینش را انکار کردند.
2) اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً سرگرمی، یعنی به جای کار اصلی به کار دیگر مشغول شدن؛ و بازی، یعنی همه کارها را بر طبق برنامهای معین انجام دادن، اما نه بر اساس هدفی واقعی، بلکه بر اساس هدفی تخیلی و غیرواقعی. قرآن این نحوه مواجهه با دین را به چالش میکشد. درواقع، بسیاری از انسانها هستند که نمیخواهند دین اصلا نباشد؛ و دین را لازم میدانند؛ اما یا در حد یک سرگرمی معنوی، ویا کتناسب با اهدافی که خودشان دارند نه هدف واقعی دین.
نکته تخصصی:
اگر دقت کنیم این آیه موضع سکولاریسم در قبال دین را شرح میدهد. سکولاریسم (که به عرفی کردن یا دنیوی کردن دین ترجمه میشود)، نمیگوید دین نباشد؛ بلکه اولا دین را در حد یک سرگرمی شخصی، نه امری که بخواهد در حوزه مسائل اجتماعی مداخله کند، محدود میکند و ثانیا به جای اینکه انسان به اهداف دین عمل کند، دین را تابع انتظارات بشر قرار میدهد. اینها همان دو تعبیر «لهو» و «لعب» دانستن دین است؛ که ریشهاش را هم در همین آیه فرموده است: اینکه سکولاریسم اصالت را به زندگی دنیوی میدهد (غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا) و آخرت را یک فرضیه غیرقابل اعتنا قلمداد میکند و میکوشد انسانها را از یاد مرگ منصرف کند (نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا).
آیا علیرغم همه سخنان و ادعاهای دینی، زندگی ما غرق در این نوع تفکر سکولاریستی نشده است؟
3) «الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا»:
وجه مشترک «سرگرمی» و «بازی» قرار دادن این است که شیء مورد نظر در راستای هدفش قرار نگیرد.
چرا آنها دین را سرگرمی و بازی قرار دادند؟ ادامه آیه پاسخ میدهد: چون دنیا را هدف قرار دادند و سعی کردند دینشان را نه متناسب با هدف غایی دین (خداوند و زندگی اخروی) بلکه متناسب با دنیا بسازند.
بالاخره انسان یک هدف نهایی بیشتر نمیتواند داشته باشد. اگر یادش باشد که زندگی دنیا تمام شدنی است، معلوم است که آن را هدف نهایی نمیگیرد. اما وقتی یادش برود، یعنی زندگی دنیا فریبش داده و خود را به عنوان هدف نهایی به او القا کرده؛ و اتفاقا زندگی دنیا طوری است که هرچه آن را جدیتر بگیریم، مطالبهاش بیشتر میشود (حدیث4). چنین کسی دیگر نمیتواند دین و آخرت را جدی بگیرد. پس، چارهای ندارد: باید به دین فقط به عنوان یک سرگرمی معنوی نگاه کند، و فقط با آن بازی کند.
4) «الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً»: به نظر میرسد دو تعبیر «سرگرمی» و «بازی» قلمداد کردن دین، بیان وضعیت دو گروه روشنفکرمآبان و مقدسمآبان در مواجهه با دین باشد:
روشنفکرمآبان گاه ژست دفاع از دین میگیرند و به بهانه اینکه دین نباید به آلودگیهای سیاست و اجتماع آلوده شود، می گویند که ما دغدغه پاک ماندن دین را داریم، چون بالاخره انسان به یک معنویت هم نیاز دارد؛ یعنی دین را در حد یک سرگرمی معنوی میخواهند، نه راه زندگی که تمام زندگی انسان را تحتالشعاع قرار دهد.
مقدسمآبان، از دین فقط یک پوسته و ظاهری را نگه میدارند و نسبت به بسیاری از اهداف و اخلاقیاتی که دین برای استوارکردن آنها در وجود انسان آمده، بیاعتنایند، پس دین را در حد بازی قلمداد میکند. (بازی آن است که تمام ظواهر کار شبیه نسخه اصلی است، و تنها تفاوت این است که هدفش واقعی نیست، بلکه تخیلی است، مثل بازی و نمایش جنگ در مقایسه با جنگ واقعی)
5) «فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا»:
خدا آنها را فراموش کرد؛ یعنی آنها را به حال خود رها کرد. (حدیث1)
مهم این است که در این زندگی درک کنیم که خدا ما را به حال خود رها نکرده است.
اما اگر این را نفهمیدیم یا خود را به نفهمی زدیم و یادمان رفت که خدا ما را رها نکرده و زندگی دنیا پایان ما نیست؛ آنگاه خدا در آن زندگی دیگر واقعا ما را رها میکند؛ و کسی که خدا رهایش کند، جهنمی میشود (آیه قبل)
6) «کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُون»: چرا در مورد «باور به آخرت» فرمود آن را «فراموش کردند»؛ اما در مورد آیات فرمود «آیات (نشانههای) خدا را انکار می کردند»؟ چرا یکی را با انکار و دیگری را با فراموشی تعبیر کرد؟
قطعا از این دو مورد، آنچه مهمتر است «فراموش کردن» دیدار روز قیامت است. (زیرا در مورد «جزای خدا در حق آنها» تعبیر «فراموشی» را به کار برد (نَنْساهُمْ)، که این جزا نشان میدهد اصل عملی که به خاطرش مجازات بوده، کدام است.)
پس تعبیر دوم «انکار آیت» دارد به ریشه این فراموشی در نظام معرفتی آنها اشاره میکند. علت اینکه خدا و آخرت را از یاد میبردند، این بود که نشانههای خدا را انکار میکردند.
نکته تخصصی
این تعبیر درواقع، نقد دقیقی بر رویکرد پوزیتیویسم (اصالت انحصاری حس و تجربه) است. پوزیتیویستها تنها راه شناخت را مشاهده و تجربه قلمداد میکنند، در حالی که خداوند در قرآن مکررا از ما خواسته است که «آیهیاب» باشیم. شناخت آیهای یعنی توجه به نشانهها، و توجه به نشانهها غیر از دیدن و حکم تجربی است. شما از علائم راهنمایی و رانندگی به وضعیت پیش روی خود در جاده پی میبرید؛ علائم را با چشم میبینید، اما صرفا دیدن آنها مهم نیست؛ مهم این است که از این علامت مقصودی را که این علامت دارد، متوجه شوید.
اینها کسانی بودند که نشانهها را انکار می کردند. هر چیزی در جهان آیه و نشانه خداست. عدهای با دیدن این نشانهها پی به خدا و هدف خلقت و روز قیامت میبرند؛ عدهای هم اصرار دراند که فقط آنچه مستقیما دیدهاند را باور کنند و خود را از درک نشانهها محروم میکنند.
بله، خدا و آخرت را نمیتوان دید؛ اما خداوند بقدری نشانه برای خودش و برای باور به آخرت قرار داده که کسانی که اهل فهم و عقلاند، از این همه نشانه به مقصودی که از آفرینش اینها بوده پی میبرند.
7) « فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُون»: چرا وضعیت این کسانی که جهنمی شدند (دین را سرگرمی و بازی خود قرار دادند)، به اینجا رسید؟
در آیه دو دلیل ذکر کرده است:
الف. چون آنها دیدار زندگی دیگر را فراموش کردند (مرگ و پس از آن را جدی نگرفتند و زندگی را در دنیا خلاصه کردند) (تدبر5)
ب. چون آیات و نشانههای خدا را انکار کردند. (تدبر6)
اگر اهل یاد آخرت نیستیم یا اهل توجه به نشانهها نیستیم، مراقب باشیم که مبادا دینمان در حد سرگرمی و بازی شده است.
[1] . برخی از ابتدا معتقد شدهاند که همه معانی مختلف آن، به سه معنای مختلف برمیگردد: «مثال و الگو» (مثلا در مورد «غَرّ: شکاف در هر چیزی ویا محل تا خوردن لباس» از این جهت که با تا کردن، نمونه لباس دوباره تکرار میشود «غریر: ضامن، کسی که ضمانت کس دیگر را انجام میدهد» که گویی او مثال و نمونه کسی است که مورد ضمانت قرار گرفته، یا « وَلَدَتْ فلانة أولادَها على غرار واحد» یعنی بچههایش یکی پس از دیگری با یک روال و شبیه هم به دنیا آمدند)، «نقصان» (که مخصوصا کاربرد این معنا در حوزه معاملات معروف است «بیع غَرَر: معاملهای که ابهام و ریسک آن زیاد و وضعیت امور مورد معامله دچار ابهام باشد و احتمال ضرر کردن در آن جدی باشد») و «کرامت و ارج» (چنانکه «غُرّه ی هر چیزی به معنای آن بخش اررشمند آن است چنان غره هر ماه، سه شب اول ماه است یا غره اسب، سفیدی روی پیشانی او را گویند) (معجم المقاییس اللغة، ج4، ص380-382)
برخی دیگر هم کوشیدهاند همه معانی آن را به یک معنا بازگردانند؛ اما آن معنای واحد را چیز دیگری دانستهاند. مثلا راغب اصفهانی بر این باور است که: «غِرّه» غفلتی است که در حال بیداری برای انسان پیش میآید و اصل آن از «غُرّ» است که اثر ظاهر از هر چیزی است، مانند «غره اسب» (پیشانی سفید اسب) یا غِرار شمشیر (تیزی و برندگی آن) یا غَرّ لباس (محل تاخوردگی لباس که در اطو کردن مورد توجه است) و «غُره ماه» سه شب اول هر ماه؛ و «أغَرّ» شخص بزرگوار و کریم و زیبارو؛ و «غرور» هر چیزی از مال و جاه و شهوت و شیطان که انسان را به غفلت بیندازد چنانکه «غررتُ فلانا» یعنی او را به غفلت انداختم و به آنچه از او میخواستم دست یافتم (مفردات ألفاظ القرآن/603-604)
[2] . این حدیث هم مضمونش مشابه است:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ بَکْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ یَعْقُوبَ بْنِ مَطَرٍقَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْأَحْدَبُ الْجُنْدُ بِنَیْسَابُورَ قَالَ وَجَدْتُ فِی کِتَابِ أَبِی بِخَطِّهِ حَدَّثَنَا طَلْحَةُ بْنُ یَزِیدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ أَبِی مَعْمَرٍ السَّعْدَانِیِّ أَنَّ رَجُلًا أَتَى أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی قَدْ شَکَکْتُ فِی کِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ قَالَ لَهُ ع ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ وَ کَیْفَ شَکَکْتَ فِی کِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ قَالَ لِأَنِّی وَجَدْتُ الْکِتَابَ یُکَذِّبُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَکَیْفَ لَا أَشُکُّ فِیهِ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع إِنَّ کِتَابَ اللَّهِ لَیُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ لَا یُکَذِّبُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ لَکِنَّکَ لَمْ تُرْزَقْ عَقْلًا تَنْتَفِعُ بِهِ فَهَاتِ مَا شَکَکْتَ فِیهِ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ لَهُ الرَّجُلُ إِنِّی وَجَدْتُ اللَّهَ یَقُولُ «فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا» وَ قَالَ أَیْضاً «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ» وَ قَالَ «وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا» فَمَرَّةً یُخْبِرُ أَنَّهُ یَنْسَى وَ مَرَّةً یُخْبِرُ أَنَّهُ لَا یَنْسَى فَأَنَّى ذَلِکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِین ...
فَقَالَ عَلِیٌّ ع قُدُّوسٌ رَبُّنَا قُدُّوسٌ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عُلُوّاً کَبِیراً نَشْهَدُ أَنَّهُ هُوَ الدَّائِمُ الَّذِی لَا یَزُولُ وَ لَا نَشُکُّ فِیهِ وَ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ وَ أَنَّ الْکِتَابَ حَقٌّ وَ الرُّسُلَ حَقٌّ وَ أَنَّ الثَّوَابَ وَ الْعِقَابَ حَقٌّ فَإِنْ رُزِقْتَ زِیَادَةَ إِیمَانٍ أَوْ حُرِمْتَهُ فَإِنَّ ذَلِکَ بِیَدِ اللَّهِ إِنْ شَاءَ رَزَقَکَ وَ إِنْ شَاءَ حَرَمَکَ ذَلِکَ وَ لَکِنْ سَأُعَلِّمُکَ مَا شَکَکْتَ فِیهِ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنْ أَرَادَ اللَّهُ بِکَ خَیْراً أَعْلَمَکَ بِعِلْمِهِ وَ ثَبَّتَکَ وَ إِنْ یَکُنْ شَرّاً ضَلَلْتَ وَ هَلَکْتَ أَمَّا قَوْلُهُ «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ» إِنَّمَا یَعْنِی نَسُوا اللَّهَ فِی دَارِ الدُّنْیَا لَمْ یَعْمَلُوا بِطَاعَتِهِ فَنَسِیَهُمْ فِی الْآخِرَةِ أَیْ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ فِی ثَوَابِهِ شَیْئاً فَصَارُوا مَنْسِیِّینَ مِنَ الْخَیْرِ وَ کَذَلِکَ تَفْسِیرُ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا» یَعْنِی بِالنِّسْیَانِ أَنَّهُ لَمْ یُثِبْهُمْ کَمَا یُثِیبُ أَوْلِیَاءَهُ الَّذِینَ کَانُوا فِی دَارِ الدُّنْیَا مُطِیعِینَ ذَاکِرِینَ حِینَ آمَنُوا بِهِ وَ بِرُسُلِهِ وَ خَافُوهُ بِالْغَیْبِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ « ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا» فَإِنَّ رَبَّنَا تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عُلُوّاً کَبِیراً لَیْسَ بِالَّذِی یَنْسَى وَ لَا یَغْفُلُ بَلْ هُوَ الْحَفِیظُ الْعَلِیمُ وَ قَدْ یَقُولُ الْعَرَبُ فِی بَابِ النِّسْیَانِ قَدْ نَسِیَنَا فُلَانٌ فَلَا یَذْکُرُنَا أَیْ إِنَّهُ لَا یَأْمُرُ لَنَا بِخَیْرٍ وَ لَا یَذْکُرُنَا بِهِ فَهَلْ فَهِمْتَ مَا ذَکَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
قَالَ نَعَمْ فَرَّجْتَ عَنِّی فَرَّجَ اللَّهُ عَنْکَ وَ حَلَلْتَ عَنِّی عُقْدَةً فَعَظَّمَ اللَّهُ أَجْرَک...
التوحید (للصدوق)، ص255 و 260
[3] . درباره این آیه، روایت زیر هم قابل توجه است:
جابر بن یزید جعفی از یکی از دیدارهایش با امام سجاد ع که از فشارهای بنیامیه بر شیعیان و بیاعتنایی مردم به اهل بیت پیامبر ص گلایه میکند، امام ایشان را دلداری میدهند و از جمله اینکه زلزلهای بر مردم نازل میشود که آنها را دست به دامان امام سجاد ع میکند و در فرازی از این روایت آمده است:
سپس امام - که صلوات خداوند بر او باد- این آیه را تلاوت کرد «پس، امروز آنها را فراموش میکنیم همان گونه که این دیدار امروزشان را فراموش کردند و روالشان بر این بود که [فقط] آیات و نشانههای ما را انکار کنند.» و به خدا سوگند این از «آیات و نشانههای ما» بود؛ و این یکی از آنها بود؛ و به خدا سوگند این همان ولایت ماست.
العتیق فى فضائل اهل البیت (للعلوی)، ص125
قال جابر [بن یزید الجعفی] فأتینا علیّ بن الحسین علیهما السّلام ... ثمّ تلا صلوات اللّه علیه: «فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُون» و هی و اللّه آیاتنا، و هذه أحدها و هی و اللّه ولایتنا.
[4] . این حدیث هم در همان کتاب الزهد، ص46 قابل توجه است:
حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنَّ مَثَلَ الدُّنْیَا مَثَلُ الْحَیَّةِ مَسُّهَا لَیِّنٌ وَ فِی جَوْفِهَا السَّمُّ الْقَاتِلُ یَحْذَرُهَا الرَّجُلُ الْعَاقِلُ وَ یَهْوَى إِلَیْهَا الصِّبْیَانُ بِأَیْدِیهِم